مامان و بابای مهربونم میگن من هدیه خدای بزرگم که 17.03.2008 ساعت 1135 شب دوشنبه بهشون داده.مامان مهربونم وبلاگمو یه ماه قبل از تولد دو سالگیم درست کرد تا وقتی بزرگ شدم از خوندنش لذت ببرم.
محل تولد: بیمارستان اُلیول شهر اسلو(مصادف با 1386.12.28سال خوک)
از همه دوستایی که به کلبه کوچیکه ما سر میزنن تشکر میکنم.مامان نازنین و بابا داوود عزیز دوستون دارم.
خونه قبلیمون با همین آدرس تو بلاگفا بود ولی خیلیها که ما رو میشناختن آدرسمون رو پیدا کردن و مجبور شدیم رمزی بنویسیم بازم راحت نبودیم و بلاگفا همیشه یه مشکلی داشت مامانمم ناراحت شد و اسباب کشی کردیم.
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دیروز خیلی روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت.صبح وقتی با مامان رفتیم مهد دیدم رو در ورودی یه کاغذ خوشگل زدن که روش نوشتن فاطمه تولدت مبارک و همه بهم تبریک گفتن و خانوم مربی مهربونمون یه کلاه خوشکل برام درست کردن که روش نوشته بود فاطمه ۲ ساله و شعر خوندیم و کیکی که مامانی برده بود مهد خوردیم تازه کلی عکس گرفتیم که قرار شد چاپ کنن و بهمون بدن ما هم منتظریم
نوشته کاملش اینه.
وقتی بابایی اومد دنبالم و برگشتیم خونه دیدم بادکنک و تزیینات و...مامان هم مشغول اشپزی .اینم من قبل از اومدن مهمونا.
چند ساعت بعد مامان مهین و اقای منصوری که از دوستای خیلی نزدیکمون هستن و همیشه به ما لطف دارن تشریف اوردنامیدوارم یه روز بتونم زحمتهاشونو جبران کنمچند دقیقه بعد خاله الهام و عمو جون و نیکی جون تشریف اوردن که خیلی خوشحال شدیم چون بعد از چند ماه اومدن خونمونیه مهمون ویژه هم داشتیم خاله مانا ی مهربون که خواهر خاله الهام هستن و یه هفته میشه از ایران اومدن و تازه نامزد کردهخاله جون امیدوارم زندگی خوبی داشته باشید همراه با نی نی های خوشگل.بعد از شام لباسمو پوشیدم و مراسم شروع شد...
لباسمو یکی از دوستای نزدیکمون از مکه اورده خوشگله...؟
زحمت درست کردن کیک خوشمزه با مامان مهین عزیز بود
چند بار شمعارو فوت کردم اما مامان نتونست شکار کنه
من و نیکی جونم
بریدن کیک و اولین تجربه.پارسال مامان کمکم کرد اما امسال خودم
بفرمایید کیک
انقد خوابم میومد که میخواستم کادوها رو باز نکنم اما دیدم تا صبح نمیتونم صبر کنم.بعد از باز کردن کادوها به همه شب بخیر گفتم و رفتم خوابیدماما بقیه تا دیر وقت بیدار بودن و
همینجا از حضور گرم همه عزیزانی که تشریف اوردن تشکر میکنم و بابت همه چیز ممنون.
جای همه دوستای اینترنتی خالی بود چون بچه ی کوچیک نبود و میدونید که شیطونی دست جمعی یه چیز دیگس
پی نوشت :من بنویسم بهتره یا مامان...؟ امیدوارم تو سال ۸۸ یه اپ دیگه داشته باشیم. تا بعد